امروز در یکی از برنامههای صداوسیما، کارشناس محترمی داشت دربارهٔ مزایا و محسّنات و امکانات پیامرسانهای داخلی صحبت میکرد. جایی از صحبتها، ایشان اشاره کرد که خوب است مردم ببیند که چه جوانهایی با چه ذوق و شوق و علاقهای روی این پیامرسانها کار میکنند و چقدر زحمت میکشند و چقدر عرق میریزند (نقل به مضمون). زمانی که این صحبتها را شنیدم، یاد یک خطای بزرگ افتادم که بسیاری از کارآفرینها و کسانی که غرق شغل رؤیایی خود هستند، دچارش میشوند.
شاید کلاس دوم دبستان بودم که نخستین بار این فکر از ذهنم گذشت: نخودچیها را بگیرم و با گوشتکوب خُرد و آرد کنم، داخل بستههای کوچک پلاستیکی بریزم، درشان را منگنه بزنم، یک کارتن بردارم، آن را سر و ته کنم و این بستهها را رویش بچینم، جلوی در خانهمان بنشینم و آنها را به بچههای دیگر بفروشم.
آیا برای پول درآوردن باید با فیل کُشتی گرفت؛ یا اینکه میتوان خیلی راحتتر و آسانتر ــ و البته از راههای درست ــ جریانی پیوسته از پول و درآمد ایجاد کرد؟ من معتقدم که میشود، و عصر حاضر بهترین زمان برای این کار در طول تاریخی است که تاکنون جهان به خود دیده است. همراه من باشید تا در این مقاله، چشمههایی از این دنیای جدید را با هم سیاحت کنیم.
کارآفرینی یا کارمندی؟ این سؤالی است که این روزها خیلی از ما از خودمان میپرسیم. واقعیت این است که دنیا تغییر کرده؛ و بهویژه معنا و مفهوم کارمندی دیگر آن چیزی نیست که حتی ۱۰ سال پیش بود. این مقاله، این تغییرات ظریف و در عین حال عمیق را تشریح میکند و به شما کمک میکند دید بهتری دربارۀ رویکرد پرطرفدار «کارآفرینی» پیدا کنید.
واقعیت این است که کارآفرین بودن را نادرست به ما نشان دادهاند. فکر میکنیم برای کارآفرینی، باید حتماً ریسکهای عجیب و غریب بکنیم، چند بار ورشسکت شویم، حسابی بالا و پایین شویم و دنیا تابمان بدهد تا بشود به ما گفت «کارآفرین». اما حتی برخی از بزرگترین کارآفرینان دنیا ــ مثل بیل گیتس ــ هم احتیاطهای لازم را لحاظ میکردند: بیگدار به آب نمیزدند و کلهخری پیش نمیرفتند. این مقاله، دربارۀ این موضوع، و همچنین «خلاقیت» که ارتباطی تنگاتنک با کارآرفرینی دارد صحبت میکند، و سه کتاب ارزشمند را که میتواند به کار شما بیاید معرفی میکند.
